کاشکی! خاک حریم حرمت می بودم


می خرامیدی و من در قدمت می بودم

بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت!


بیش از این کاش گرفتار غمت می بودم

گر به پرسیدن من لطف نمی فرمودی


همچنان کشتهٔ تیغ دو دمت می بودم

گر به سررشتهٔ مقصود رسیدی دستم


دست در سلسلهٔ خم به خمت می بودم

گر مرا حشمت کونین میسر می شد


همچنان بندهٔ خیل و حشمت می بودم

چون مریضی که دلش مایل صحت باشد


عمرها طالب درد و المت می بودم

هر چه خواهی بکن ای دوست که من از دل و جان


آرزومند جفا و ستمت می بودم

تا تو یک ره به کرم سوی هلالی گذری


سال ها چشم به راه کرمت می بودم